معنی آب شرعی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
شرعی. [ش ِ عی ی] (ع اِ) زه کمان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به معنی های شِرعَه. (منتهی الارب). رجوع به شرعه شود. || مثل و مانند. (ناظم الاطباء). مانند چیزی. ج، شَرع، و شِرع، شِرِع. جج، شِراع. (آنندراج). رجوع به شَرع و شرعه شود.
شرعی. [ش َ عی ی / ش َ] (ص نسبی) منسوب به شرع. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). آنچه به شرع نسبت داده شود. (از اقرب الموارد): امور شرعی سرکار فیض آثار متعلق و مختص عالیجاه صدر خاصه است. (تذکرهالملوک ص 2). مجملاً عزل و نصب مباشرین موقوفات... اگر شرعی باشد هیچیک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست. (تذکرهالملوک ص 3). || مشروع و حلال و موافق شرع. (ناظم الاطباء). مطابق احکام شرع. موافق دین. (فرهنگ فارسی معین). آنچه موافق شرع است. (از اقرب الموارد). || راست. || شلوار تنگ. (ناظم الاطباء).
فرهنگ فارسی هوشیار
کیشی آینیک (صفت) منسوب به شرع مطابق احکام شرع موافق دین.
فرهنگ عمید
ویژگی آنچه مطابق احکام شرع باشد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
قانونی، مشروع،
(متضاد) عرفی، غیرشرعی
فارسی به عربی
سلطه القضائیه، قانونی، قضائی
عربی به فارسی
نمایش مجاز , تاتر مجاز , قانونی , حلا ل , مشروع , حلا ل زاده , درست , برحق
فرهنگ فارسی آزاد
بٌلٌوغ شرعی، در شریعت الهی ورود به سن 16 است. (صفحه 275 جدید توقیعات مبارکه)
واژه پیشنهادی
ردمظالم-کفاره-
معادل ابجد
583